یادبود امید
زنان و مردانی که با سرگذشتشان در این صفحه آشنا می شوید امروز شهروندان شهری خاموش اند که امید نام دارد. در این شهر قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافته اند.
این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیت های گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام می بخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شده اند. و آن روزکه سرنوشتی به تباهی کشیده می شد، زندگی خانواده ای متلاشی می گردید و دردی توصیف ناپذیر بر آنان تحمیل می شد، این همه را جهان دورادور نظاره می کرد.
سرتیپ غلامحسین علائی…
نزدیکانش از وفاداری او به کشور و به پادشاه آگاه بودند. گرچه انقلاب سال ١٣٥٧ تهدیدی برای امنیتش بود امّا او هرگز سعی نکرد کشور را ترک کند.
مصطفی غنیان…
مصطفی غنیان دانشجوی کشاورزی در کرج بود. او همواره با صمیمیت از دوستان شهرستانیاش پذیرایی میکرد و برایشان وقت میگذاشت. او علاوه بر تحصیل، داور فدراسیون اتومبیلرانی بود و با همه روابط خوبی داشت.
منیژه هدایی…
به سیاست، پزشکی، و منطق علاقمند بود و دوست داشت نظر آنهایی را که با او مخالف بودند جویا شود. او به شاخه دانشجویی پیکار پیوست و پستهای رده بالایی به او تفویض شد.